اولين حركت
سلام پسر قشنگم امروز چهارمين روز از هفته شانزدهمته داري كم كم بزرگ ميشي قربونت بره ماماني تو اولين روز از اين هفته يعني 23/11/92 يه اتفاق خيلي جالب و قشنگ افتاد كه ماماني رو خيلي خوشحال كرد صبح حدود ساعت 5:30 بود كه با صداي زنگ موبايل از خواب پريدم آخه گوشيم توي هال بود تا رسيدم به گوشي قطع شد. شماره رو كه نگاه كردم آشنا نبود. دوباره برگشتم تو اتاق و روي دست چپم دراز كشيدم شما هم طبق معمول مثل يه توپ گرد جمع شدي همونجا. چند دقيقه اي نگذشته بود كه يه دفعه احساس كردم يه چيزي به شكمم يه ضربه كوچيك و آروم زد اولش گفتم شايد اشتباه كردم اما بعد از چند دقيقه دوباره يه ضربه كوچولوي ديگه حس كردم. از خوشحالي بلند شدم نشستم بابايي رو هم...
نویسنده :
مامان ندا
9:02